بومیان امریکا
* کریستف کلمب اولین تاجر برده در تاریخ
سوال اول:مشکل کریستف کلمب چه بود؟
پاسخ:به همه ما در مورد کریستف کلمب دروغ گفته شده است. قبل از پیمایش اقیانوس آرام او یک تاجر برده برای پرتغالیها بود که مردم غرب افریقا را به پرتغال میبرد تا آنها را به عنوان برده بفروشد. کلمب اولین تجارت برده در طول اقیانوس آرام را به راه انداخت وبرادر و پسرش کار او به عنوان تاجر برده از بومیهای افریقا به اروپا و از افریقا به کاراییب را ادامه دادند. تحت دستور او به عنوان نایب و حکمفرمای جزایر کاراییب، 8 میلیون انسان کشته شدند و او نام خود را به عنوان اولین فردی که نسلکشی عمده مردم بومی را انجام داده، وارد تاریخ نمود. میراث کلمب، آمیخته با خون، خشونت و مرگ است. تعطیلات رسمی که روز کریستف کلمب را جشن می گیرند نه تنها به کودکان یاد میدهد که برای انسانی خشن و قاتل بزرگداشت بگیرند، بلکه باعث میشود مردم از اقدامات نژادپرستانهای که در سیستم اقتصادی، سیاسی و قضایی وجود دارد، چشمپوشی کنند.
* کشتار 5 میلیون نفری سرخپوستان تاینو
ال دوم: آیا چیزهایی که امروزه در مورد کلمب گفته میشود، نگاهی اغراقآمیز به تاریخ نیست؟
پاسخ: خیر. تحقیقات اسپانیاییها، علیرغم محافظهکاریهای خاص خود، جمعیت سرخپوستان "تاینو" در سال 1493را 8 میلیون نفر اعلام میکند. [منبع 1] طی دوران حکمفرمایی کلمب بر جزایر کاراییب و قاره آمریکا از سال 1493 تا 1500 میلادی، او سیاستهای بردهداری و قتل اعدام سرخپوستان "تاینو" راپایهگذاری کرد. کشیش اهل دومنیک، "بارتولوم دلاس کازاس" اولین مورخ اروپایی در قارههای آمریکا بوده است. او به عنوان یک شاهد عینی درباره فجایع مشاهدهشده خود نوشت. در یک مقاله منتشرشده در سال 1496، او تعداد افرادی را که در سه سال ابتدایی حکومت کلمب نابود شدند بیش از 5 میلیون نفر تخمین میزند. (تحقیق اصلی مربوط به این آمار را "بارتولومی دلاس کازاس" انجام داد. برای دیدن تحقیق وی میتوانید به جلد دوم کتاب کریستف کلمب، تالیف جیبی تاچر، مراجعه کنید). بنابراین شاید بتوان گفت حرفهایی که سعی میکنند بیرحمیهای رژیم کریستف کلمب را بپوشانند، نگاهی تحریف شده به تاریخ است.
* کشتار 15 میلیون بومی آمریکایی در سرتاسر جزائر کارائیب
هنگامی که دوران کریستف کلمب به پایان رسید، از این جمعیت تنها 100 هزار نفر باقی مانده بودند که همین تعداد هم تا سال 1542 به تنها 200 نفر رسیدند. تخمین زده میشود طی یک نسل بعد از ورود کریستف کلمب، حدود 15 میلیون بومی آمریکایی در سرتاسر جزائر کارائیب نابود شده باشند؛ این نسلکشی است، یعنی کشتار کل مردم یک نژاد در مقیاس وسیع. پیریزی این سیاستها، سیاستهای نابودگرانهای که اروپاییها با استناد به آنها به توجیه حذف حدودا 100 میلیون بومی آمریکا در کل نیمکره غربی پرداختند را بنا گذارد. با هر معیاری که حساب کنیم، کشتاری با این رقم، یک هولوکاست به حساب میآید.
* تاریخ نگاری "کازارس" از کشتار بیرحمانه بومیان
سوال سوم: آیا کلمب پرورده زمان خودش نبود؟ پس آیا ناعادلانه نیست که او را با معیارهای موجود در قرن 21 بسنجیم؟
تلقی کردن کلمب به عنوان یک فرد خشن و نژاد پرست، تنها مطابق با معیار های اخلاقی قرن بیست و یکم نیست. خاطرات شخصی خود او میزان بیرحمی او را نشان میدهند ـ بیرحمی او از آن گونهای بود که برای قربانیانش جایی برای قضاوت منصفانه باقی نمیگذارد. "بارتولومی دیلاس کازارس" کسی بود که وقتی در آمریکا شروع به کار کرد، خودش ذینفع نظام encomienda بود (نظامی که اسپانیاییها در دوران استعمار آمریکا برای نظارت بر کارگری بومیهای آمریکایی وضع کرده بودند)؛ با این حال وقتی او افول انسانیت را در فرمانروایی کلمب مشاهده کرد، شروع به انتقاد از این نظام و رد آن کرد. او به تفصیل شرح مشاهدات خود از جزئیات قتل عام سرخپوستها را نگاشته و با تقبیح اقدامات کریستف کلمب آنها را در کتابی به نام "تاریخ سرخپوستان" منتشر کرد.
* مخالفت با حق خدادای برده کردن بومیها
موضوع اقدامات نابودگرایانه کریستف کلمب، نقل محافل علمی و مذهبی سراسر اروپا شد. اصول حقوقی و اخلاقی [فعلی] اروپاییها، به نفع حقوق افراد بومی بود و اظهار میکرد که اروپاییها نباید بدون دلیل به بومیها حمله کنند و سرزمین آنها را غارت کنند و به کشتار در آنجا دست بزنند. "فرانسیسکو دویتوریا" استاد دانشگاه "سالامانکا" در اوائل دهه 1500 که اغلب از او به عنوان پدر حقوق بین الملل یاد میشود، آثار گستردهای در مورد حقوق افراد بومی نگاشت. ویتوریا و افراد دیگری که با کریستف کلمب معاصر بودند با این دیدگاه که پاپ و پادشاهان از حق خداداد برای برده کردن افراد بومی و تصاحب سرزمین آنها برخوردارند، مخالفت کردند. مسئله حقوق بشر در قرن 15، همانقدر موضوع مهمی بوده است که امروز در قرن بیست و یکم.
* کشتار بومیان محدود به گذشته نیست و همچنان ادامه دارد
سوال چهارم: این اتفاقات به گذشتههای دور مربوط میشوند؛ آنها امروزه چه اهمیتی دارند؟
اقدامات کلمب بنیانگذار خط مشیهای اجتماعی و حقوقی بود ـ این خط مشیها امروزه هنوز در آمریکا، مکزیک، کانادا، آمریکای جنوبی و بسیاری از کشورهای دیگر در سراسر جهان مورد استفاده قرار میگیرند. چنین خط مشیهایی، تاراج سرزمینها و دانش بومیان را در جهت منافع دولتی و اشتراکی توجیه میکنند. رسانهها، فیلمها، نظامهای قضایی، نظامهای آموزش و پرورش و سایر نهادهای اجتماعی و سیاسی نیز از این تجاوز به منابع طبیعی افراد بومی حمایت میکنند. افراد بومی امروزه در حالی که درگیر مبارزه برای غلبه بر نابودی سرزمین، فرهنگ و زبانشان هستند، از لحاظ پیشرفتهای فناوری در حاشیه قرار گرفتهاند. این موضوع به طرق مختلف بر روی تمام افراد جهان تاثیر میگذارد.این نوع هجومها به ملت های بومی و سزرمین و دانش آنها، به تسریع نابودی زیستبومها و نقض حقوق بشری برای تمام مردم دنیا کمک میکنند.
* جشن کریستف کلمب تجلیل از استعمار دیرپای آمریکا
سوال پنجم: اقدامات کلمب چه ارتباطی با مخالفت با جشن روز کلمب دارند؟
از اقدامات و گفتههای برگزارکنندگان این جشن روشن است که این جشن، تنها به عنوان بزرگداشت فرهنگ ایتالیا یا شخص کریستف کلمب، نیست؛ این جشن، به مثابه تجلیل از سنت استعماری تشریح شده در قسمت بالا و حق دادن به پیشینه ایتالیاست که از سلطهگری تغذیه کرد و از خلال آن سربرآورد.
* هزینه گسترش تمدن، نسلکشی بومیان بود
علاوه بر این، این جشن سعی دارد همان گذشته مذکور را احیا کرده و چنین القا کند که نسلکشی انجام شده توسط کریستف کلمب، هزینه طبیعی و قابل قبول گسترش تمدن غرب بوده است. اگر قرار بوده که این جشن واقعا پیشینه ایتالیا را جشن بگیرد، چرا باید شروع آن با کریستف کلمب باشد؟ چرا نام آن "جشن گذشته ایتالیا" گذاشته نمیشود؟
* اروپاییها برتری نژادی، تاراج و سلطهگری را جشن میگیرند
یقینا با انجام این کار، برگزارکنندگان جشن مخاطبان بیشتری جذب میکردند و تصویر بهتر و دقیقتری از فرهنگ ایتالیا به معرض نمایش میگذاشتند. اما، در حال حاضر، نه عنوان جشن و نه اقدامات برگزار کنندگان آن، هیچکدام تصادفی نیستند. هدف برگزارکنندگان جشن از هر دوی آنها، القای همان ایدههایی است که آنها در آمریکاییهای ایتالیاییتبار ارزشمند می دانند، یعنی میراث برتری نژادی، تاراج و سلطهگری، که کریستف کلمب تجسم آن بود. جشن کریستف کلمب آخرین فرصتی است که برگزارکنندگان آن میتوانند از تجاوزگری آمریکا، قهرمانسازی کرده و سپس از مسئولیت فردی و جمعیشان در قبال نسلکشیای که با کریستف کلمب آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد، شانه خالی کنند. جشن فرهنگیای که غرور یک گروه را به قیمت تنزل شان گروهی دیگر و بیاحترامی به آن بالا میبرد، چه ارزشی دارد؟ وقتی ما اجازه میدهیم جشن بزرگداشت کریستف کلمب بدون هیچکونه اعتراضی برگزار شود، به تلویح حمایت خود را از ارزشهایی اعلام میداریم که تاراج را ترغیب میکنند و در همان حین اعلام میکنیم که چنین جشنی تمامی منافع ما را پوشش میدهد. از سوی دیگر مخالف با این جشن نیز به معنی آن است که ما با ارزشهای مذکور موافق نیستیم و بهتر است ما منابع، زمان و انرژی خود را صرف کارهای پسندیده، احترام متقابل و ایجاد شرافت جمعی کنیم.
* مستندات محققان، نشان میدهد از کریستف کلمب، قهرمانسازی شده است
*سوال ششم: طبق تحقیقات، کلمب نباید قهرمان ملی تلقی شود؛ چرا؟
"سیاست ها و اقدامات کلمب که او یگانه فرد مسئول در قبال آنها بود، باعث کاهش شدید جمعیت بهشت روی زمین، یعنی جزیره "هیسپانیولا" در سال 1942 شد... یک سوم جمعیت این جزیره بین سالهای 1494 و 1496 به قتل رسیدند. "[منبع 2]
"دو محقق از دانشگاه کالیفرنیا به نام های "شربورن کوک" و "وودرا بورا" کاهش جمعیت جزیره "هیسپانیولا" پس از سال 1496، در مقایسه با جمعیت اولیه این جزیره که 8 میلیون نفر بوده است را برآورد کردهاند. این محققان نشان دادهاند تنها ظرف مدت 20 سال، این جمعیت از 8 میلیون نفر به تنها 28000 نفر رسید؛ این قتل عام، بیش از 99درصد مردم یک قوم را شامل میشود و باید آن را یک نسلکشی تمام عیار نامید." [منبع 3]
مسیحیان با اسب و شمشیر و سربازان خود با بیرحمی تمام به سرخ پوستان حمله کردند و آنها را مورد قتل عام قرار دادند.آنها به شهر ها حمله کردند و به زن باردار و زن در بستر زایمان و بچه و پیر رحم نکردند.نه تنها آن ها را می کشتند بلکه سر های آنها را از تن جدا میکردند و به زمین میافکندند.آنها بچهها را از آغوش مادرشان جدا میکردند و آنها را با سر به زمین میکوفتند.آنها محکومان را در دستههای سیزده تایی به نام مسیح و 12 حواریونش از جوخههای دار می آویختند و زیر آنها آتش میافروختند و آن ها را زنده میسوزاندند. [منبع 4]
"کلمب، به رواج بردهداری در میان ساکنان جزیره "هیسپانیولا" پرداخت. این در حالی است که او بارها اعلام کرده بود که سرخپوستان تاینو مهربانترین، صلح دوستترین و سخاوتمندترین مردم جهان هستند. علیرغم همه اینها، کریستف کلمب باز هم به خاطر مصلحت خودش، صدها انسان بیسرپناه را به بازارهای بردهفروشی "سویل" در آنسوی مرزها میفرستاد. [منبع 2]
* جشن "کریستف کلمب" چیست و چرا برگزار میشود؟
طبق اعلام دولت آمریکا، هر ساله دومین دوشنبه ماه اکتبر، به مناسبت سالروز ورود "کریستف کلمب" به قاره آمریکا جشن گرفته میشود. "کریستف کلمب" روز 12 اکتبر سال 1492 قدم به قاره آمریکا گذاشت. این روز، در دنیای غرب با عناوین مختلفی جشن گرفته میشود: در آمریکا با عنوان روز "کریستف کلمب"، در اسپانیا با عنوان "روز ملی" و در بعضی از کشورهای آمریکای لاتین با نام "روز نژاد (DAY OF THE RACE).
* اولین مراسم، سال 1972، نیویورک
اولین جشن رسمی کشف قاره آمریکا را جمعیت ایتالیاییهای مقیم نیویورک، در 12 اکتبر 1866 برگزار کردند. سه سال بعد، در سال 1869 ایتالیاییهای سانفرانسیسکو، 12 اکتبر را با نام "C-Day" جشن گرفتند.
* اعلام روز کریستف کلمب
در سال 1937، "فرانکلین روزولت" هر 12 اکتبر را به عنوان روز "کریستف کلمب" اعلام کرد. از آن زمان تا سال 197، این روز به عنوان روز "کریستف کلمب" جشن گرفته میشود تا اینکه در این سال کنگره اعلام کرد هر ساله دومین دوشنبه ماه اکتبر، به مناسبت بزرگداشت این روز، تعطیل فدرال اعلام میشود.
* مخالفت بومیها با برگزاری جشنهای روز کریستف کلمب
اما عده زیادی از بومی های آمریکا، که تعداد آنها رو به افزایش است، با برگزاری مراسمهای اعتراضی بینالمللی در روز 12 اکتبر، مخالفت خود را با این جشنها اعلام کرده و خواستار استیفای حقوق خود در سرزمین اجدادیشان شدهاند. به عنوان مثال، در سال 1990، شهر "کوئیتو"، پایتخت اکوادور، میزبان اولین گردهمایی ساکنان بومی آمریکا بود. در این مراسم که 350 نماینده بومیها از سراسر نقاط جهان حضور داشتند، مخالفت خود را با برگزاری پانصدمین جشن ورود "کریستف کلمب" به آمریکا (که قرار بود 2 سال بعد برگزار شود) اعلام کردند. این مراسم سال بعد نیز در شهر "دیویس" ایالت کالیفرنیا تکرار شد؛ در این مراسم، 12 اکتبر سال 1992 ـ مصادف با پانصدمین سالگرد ورود کریستف کلمب به آمریکا- به عنوان "روز بینالمللی همبستگی با ساکنان بومی آمریکا" نامگذاری شد.
* دلایل مخالفت بومیها با جشن روز کریستف کلمب
مهمترین دلیل مخالفت بومیها این است که آنها معتقدند ورود کریستف کلمب به قاره آمریکا در راستای گسترش نفوذ مسیحیت کاتولیک، استعمار اروپاییها و "دکترین کشف" صورت گرفته است. آنها همچنین ضمن اشاره به رفتار بیرحمانه استعمارگران با بومیها و کشتن حدود 30 میلیون بومی به هنگام ورود به این سرزمین، به نسلکشی بیسابقه بومیان توسط غارتگران اشاره میکنند. دستهای دیگر نیز انتقادشان را متوجه شخصیت "کریستف کلمب" کرده و با استناد به نوشتهها و یادداشتهای تاریخی خود وی معتقدند دستگاه تبلیغاتی آمریکا از یک جنایتکار جنگی، قهرمان ساخته است. آنها همچنین معتقدند دولت آمریکا با برگزاری جشنهای روز "کریستف کلمب"، در واقع میراثهای ماندگار وی از آن زمان، که "شکنجه"، " استعمار"، "نسلکشی" و "غارتگری" است را جشن میگیرد.
* دکترین کشف چیست؟
بومیهای آمریکا معتقدند ورود کریستف کلمب به قاره آمریکا در راستای "دکترین کشف" است که پاپ "نیکولاس" پنجم 50 سال پیش از ورود کریستف به قاره آمریکا، بنیانهای آن را گذارده بود. این پاپ در اعلامیهای که برای شاه پرتقال به نام "آلفونسو" پنجم نوشته بود، از وی خواسته بود علیه تمامی غیر مسیحیان در سراسر جهان اعلان جنگ کند و به خصوص به ترویج سلطهگری، استعمار و بهرهکشی از ملتهای غیر مسیحی و سرزمینهای آنها بپردازد.
* اعلامیه پاپ نیکلاس بنیانگذار دکترین کشف
بنابراین، غیرمسیحیها، با دکترینهای حقوقی و مذهبی مختلفی که در حین جنگهای صلیبی و بعد از آن تنظیم شده بودند، دشمنان مذهب کاتولیک تصور شده و به دید تحقیر نگریسته میشدند. در همین راستا، پاپ "نیکلاس" پنجم در اعلامیه سال 1452 ، توجه "آلفونسو" را به سمت " به اسارت گرفتن، شکست دادن و تحت انقیاد درآوردن اعراب مسلمان، کافرها (غیرمسیحیها) و سایر دشمنان مسیحیت" معطوف کرد و از وی خواست که " آنها را دائما برده نگاه داشته" و "تمامی دارائیها و اموال آنها را به تصرف خود درآورند." [داونپورت، 20-26]. پرتقالیها بر اساس این بیانیه پاپ، شروع به داد و ستد بردههای آفریقایی کرده و سفرهای اکتشافی خود در طول سواحل غربی آفریقا را آغاز کرده و آن سرزمین ها را با ادعای اینکه آنها را کشف کرده اند، جزو قلمرو خودشان قلمداد کردند.
* سفر کریستف کلمب هم در راستای دکترین کشف بود
بنابراین، هنگامی که "کریستف کلمب" در سال 1492 سفر خود در "دریای تاریکی" را آغاز کرد، به روشنی آگاه بود که مختار است هر سرزمینی که "تحت سلطه هیچ حاکم مسیحی نیست" را "کشف" کرده و آن را " به تصرف خود درآورد." بنابراین، سفر وی در هنگامی بود که او و فرمانروایان "آراگون" و "کاستیل" از سنّت قبلا نهادینه شده "کشف" و تسلط پیروی میکردند [تاچر:96] در واقع، هنگامی که "کلمب" به اروپا بازگشت، پاپ "الکساندر" ششم، در سندی به نام اعلامیه Inter Cetera (یک عبارت لاتین، به معنی "در میان دیگران") مورخ ماه می 1493 به اسپانیا "حق تسلط بر سرزمینهایی که کلمب کشف کرده بود و هر سرزمین دیگری که اسپانیا احتمالا در آینده کشف میکرد، اعطا مینمود."
* کاتولیکسازی خواست پاپ بود
پاپ الکساندر در اعلامیه Inter Cetera میل خود را مبنی بر اینکه مردم سرزمینهای کشف شده، "مهار شده و به مذهب [کاتولیک] بگروند" اظهار نمود [داونپرت: 61]. پاپ میگفت "امپراطوری مسیحیت" از این طریق گسترش مییابد [تاچر: 127]. وقتی پرتقالیها اعتراض خود نسبت به واگذاری این امتیاز به اسپانیا اعلام کردند، پاپ الکساندر در اعلامیهای دیگر به تاریخ 4 می 1493 اعلام کرد که اسپانیا نباید سلطه خود را بر کشورهایی که "قبلا به تصرف یک حاکم مسیحی در آمده بودند" گسترش دهد [داونپرت: 68] پاپ الکساندر سپس برای اینکه بین این دو نظام تک سالار صلح و آرامش برقرار کند، دو قطب جهان را مرزبندی کرد و گفت حق حاکمیت بر یک قطب آن، از آن اسپانیا و حق حاکمیت برقطب دیگر آن، از آن پرتغال است.
* تناقض در اینکه کریستف کلمب کاشف آمریکا بوده است
"دکترین کشف" و اینکه آیا درست است که با کشف یک سرزمین، از هویت یک تمدن و ملت کهن چشمپوشی شود، خود جای بحث و گفتگوی فراوان دارد. اما، حتی به فرض قبول مفاد دکترین کشف، سفرهای اکتشافی کریستف کلمب واینکه وی این قاره را کشف کرده باشد، خود با تناقضات فراوانی روبروست. منتقدان میگویند کریستف کلمب به غلط کاشف قاره آمریکا نام گرفته است، چرا که ممکن نیست بگوییم فردی قارهای را "کشف" کرده است که عدهای از قبل ساکن آن بودهاند. مستندات تاریخی عده ساکنان بومی قاره آمریکا به هنگام ورود کریستف کلمب به آن را بین 10 میلیون تا 100 میلیون نفر عنوان میکنند. به علاوه، امروزه به استناد کشفیات باستانشناسی و تاریخ شفاهی بومیان گفته میشود که "وایکینگها" 500 سال پیش از ورود کریستف کلمب به آمریکا، به آمریکای شمالی رسیده بودند.
* آیا میشود سرزمینی با ساکنان بومیاش را کشف کرد؟
"آدام نوردوال" از اقوام سرخپوست آمریکا که از اهالی قبائل "اوجیبوه" است میگوید: کجای این فرضیه صحیح و منطقی است که یک مرد سفید پوست بیاید وادعا کند سرزمین آباء و اجدادی سرخپوستان را که ما از 12 هزار سال پیش در آن میزیسته ایم، کشف کرده است.
* دو روز در آمریکا: یکی به مناسبت لغو بردهداری دیگری به مناسبت رواج آن
روز "کریستف کلمب" یکی از دو روزی است که در آمریکا به افتخار بزرگداشت یک فرد جشن گرفته میشود. در آمریکا روز دیگری نیز به مناسبت بزرگداشت مارتین لوتر کینگ نامگذاری شده است. "جک ودرفورد"، استاد سابق انسانشناسی در دانشکده "مک الستر"، نویسنده کتاب پرفروش "چنگیزخان و کامیابی جهان مدرن" و برنده نشان افتخار"ستاره قطبی" در مغولستان، در این خصوص میگوید: " آمریکا، تنها برای دو نفر با اعلام تعطیلی فدرال و نامگذاری آن روز به نامشان، بزرگداشت میگیرد. ما در ماه ژانویه، یادبودی به مناسبت تولد "مارتین لوترکینگ" داریم؛ مردی که برای از بین بردن قید و بندهای تعصب نژادی و زدودن رگههای بردهداری در آمریکا تلاش کرد. در اکتبر هم، برای "کریستف کلمب" بزرگداشت میگیریم که دروازههای بردهداری را باز کرد و یکی از بزرگتری موجهای نسلکشی تاریخ را به راه انداخت. "